تکیه اش تا به آسمان ها بود /هیچ بادی تکان نمی دادش / در خیابان قدم که بر می داشت هیچ دستی نشان نمی دادش
آن زمانی که شل گره می زد / روسری های عشوه را بر سر / سر به زیرانه گرچه می آمد،
بوق امّا امان نمی دادش
می خرامید و دلبری می کرد / باز آهوی خوش خیال امّا /در چراگاه چشم های هوس
هیچ گرگی زمان نمی دادش
تا به روزی رسان توکل کرد،/برِکت بین سفره اش گل کرد /شهوت تشنه ی شکم سیران،
وعده ی آب و نان نمی دادش
لب بلوار منتظر مانده،/ کمی از قبل ها معطل تر / در عوض عشق و حال راننده
سفری رایگان نمی دادش
مثل هر روز باد می آمد،/ بادهایی که بی حیا... امّا / گره اش سفت بود روسری اش،
هیچ بادی تکان نمی دادش
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0